سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قالب وبلاگ

باشگاه هوشبری 922
 

سبزه ها را گره زدم به غمت

غم ِ از صبــر، بیشتر?شده ام

سال ِ تحویل ِ زندگیت به هیچ

سیزده های در?به?در شده ام

 

سفره ای از سکوت می چینم

خسته  از  انتظار  و  دوری ها

سال هایی که آتشم زده اند

وسط  چارشنبه  سوری ها

 

بچّه بودم... و غیر عیدی و عشق

بچّه ها از جهان چه داشته اند؟!

در ِ گوشم فرشته ها گفتند

لای قرآن «تو» را گذاشته اند!

 

خواستی مثل ابرها باشی

خواستم مثل رود برگردی

سیزده روز تا تو برگشتم

سیزده روز گریه ام کردی

 

ماه من بود و عشق دیوانه!

تا کــه یکدفعه آفتـــاب آمد

ماهی قرمزی که قلبم بود

مُرد  و  آرام  روی  آب  آمد

 

پشت اشک و چراغ?قرمزها

ایستادم! دوبــاره مرد شدم

سبزه ای توی جوی آب افتاد

سبز ماندم اگرچه زرد شدم

 

«وَانْ یَکاد»ی که خواندم و خواندی

وسط  قصّه ی  درازی ها!!

باختم مثل بچّه ای مغرور

توی جدّی ترین ِ بازی ها!

 

سبزه ها را گره زدم امّا

با کدام آرزو؟ کدام دلیل؟

مثل من ذرّه ذرّه می میرند

همه ی سال های بی تحویل!

سید مهدی موسوی

 

لطفا نظر بدین ... با اشتراک گذاری شعر در وبلاگ موافقین ؟؟؟



[ جمعه 94/1/21 ] [ 1:39 عصر ] [ ّّFariborz Nedaei ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

Admin : Fariborz Nedaei
امکانات وب


بازدید امروز: 11
بازدید دیروز: 27
کل بازدیدها: 124437